قسمت قبلی این مطلب را در اینجا بخوانید
دکتر محمدرضا رخشانفر – ونکوور
عَروض شناخت اصول وابسته به وزن شعر است، و به قافیهسازى کارى ندارد. علم عروض یک کتاب است که به تفصیل و توضیح قواعد آن میپردازد، ولى ما میکوشیم تا میشود گفته را ساده، خلاصه، و درخور درک دوستداران ادب فارسى قرار دهیم. فارسى کنونى ما سه واکهٔ کوتاه، سه واکهٔ بلند یعنى کشیده و یک واکهٔ مرکّب دارد. واکههای کوتاه عبارتاند از -َ -ِ -ُ، واکههای بلند: آ او اى، و واکهٔ مرکب اُو یا اَو است. حال ما آنها را بهترتیب در کلمات با مثال بهکار مىبریم: بس، مس، غر، واکههای بلند: تاب، شور، سیر؛ واکهٔ مرکب را در واژههایى مانند گود، جَور، حَول یا هجاى اولِ موضع و جوهر که از عربى گرفته میشوند، مییابید. این کوتاهى، بلندى یا کشیدگى در حرفزدنِ سریع چندان مشخص نیست، اما در شعر چرا. پیش از این گفتیم که چهار قاعده، که «گشتار» نامیده میشوند، پیوسته در اشعار فارسی رخ میدهند. آنها گشتارهاى حذف، افزایش، جابجایى و تغییرند. حال، به یک حکایت از بوستان سعدى توجه کنید؛ ابتدا ابیات آن را به نثر در میآوریم تا خوانندگان در مقایسه با شعر گشتارهاى چهارگانه را معیّن سازند. پس آنگاه ما نکات بیشترى را مربوط به نظم توضیح میدهیم و تشریح مینماییم. اشعار وزنهای مختلفى دارند که از زبان عربى گرفته شده است، و با ترکیبات ف، ع، ل ساخته میشوند؛ مثلاً وزن این حکایت بوستان فعولن فعولن فعولن فعول است.
یکى از بزرگان اهل تمیز / حکایت کند ز ابن عبدالعزیز. اهل تمیز کسانىاند که از فهم والایى برخوردارند. به نثر: یکى از بزرگان اهل تمیز از ابن عبدالعزیز چنین حکایت میکند. که بودش نگینى در انگشترى / فرومانده در قیمتش جوهرى. جوهرى معرّبِ گوهرى بهمعنى جواهرفروش امروزى است. او در انگشترش نگینى چنان گرانبها داشت که جواهرفروشان در تعیین قیمتش فروماندند. قضا را درآمد یکى خشکسال / که شد بدر سیماى مردم هِلال. از قضا خشکسالىای پیش آمد، که چهرهٔ مانند بدر (ماه شب چهارده) مردم را به هلال (روزهاى اول ماه یعنى باریک و لاغر) تبدیل کرد. در این شعر استعارهٔ زیبایى بهکار گرفته شده است. چو در مردم آرام و قوت ندید / خودآسودهبودن مروّت ندید. چون در مردم آرامش و نیرو نیافت، مروت ندید که خودش آسوده باشد. چو بیند کسى زهر در کام خلق / کِىاش بگذرد آب نوشین به حلق. هنگامى که مرد میبیند در کام دیگران زهر است، چگونه آب گوارا از گلویش پایین برود! زهر در کام بودن در این بیت کنایه از تنگدستى و درماندگى است. بفرمود و بفروختندش به سیم / که رحم آمدش بر فقیر و یتیم. چون دلش بر فقیر و یتیم سوخت، دستور داد آن نگین را به نقد بفروشند. سکههای آن زمان نقره و در حد بالاتر، طلا بود و ارزش واقعى خود را داشت. اما سکههای کنونى ارزش اسمى دارد. به یک هفته نقدش به تاراج داد / به درویش و مسکین و محتاج داد. آن پولهای نقد را ظرف مدت کوتاهى به بیچارگان و نیازمندان بخشید. فتادند در وى ملامتکنان / که دیگر به دستت نیاید چنان. نزدیکان امیر او را سرزنش کردند، و گفتند، هرگز چنین گوهر گرانبهایى دیگر به دستت نخواهد رسید.
گر از نیستى دیگرى شد هلاک / تو را هست بط را ز طوفان چه باک. اگر دیگران از ندارى نابود میشوند، تو باک ندارى و مانند مرغابى در باد و طوفان روى آب مینشینى. شنیدم که میگفت و باران دمع / فرو میدویدش به عارض چو شمع. امیر با شنیدن این سخنان به گریه افتاد، و سیل اشک از چشمانش سرازیر شد. در این بیت دو آرایه بهکار برده شده است: استعارهٔ باران دمع (اشک) و تشبیه ریختن اشک مانند چکههای سوختن شمع و امیر گفت، که زشت است پیرایه بر شهریار / دل شهرى از ناتوانى فگار. این زشت است که شهریار زینت پرقیمتى بر انگشترىاش داشته باشد و حال أنکه دل نیازمندان شهر فَگار، یا افگار یعنى آزرده و غمگین شده باشد. و امیر ادامه داد: مرا شاید انگشترى بىنگین / نشاید دل خلقى اندوهگین. انگشترى من میتواند بىنگین باشد، لیکن شایسته نیست دل مردم اندوهگین بماند. آنگاه گفت، خنُک آن که آسایش مرد و زن / گزیند بر آرایش خویشتن. خنُک کلمهاى قدیمى در اینجا بهمعنى «خوشا» است؛ لیکن گویش تهرانى آن را به خنَک تبدیل کرده است. خوشا آنان که آسایش دیگران را برتر از زینت خود میدانند. نکردند رغبت هنرپروران / به شادىّ خویش از غم دیگران. کسانى که مشوّق هنرند، در غم دیگران به شادى خود رغبت نمیکنند.
امید است خوانندگان عزیز بقیهٔ این حکایت را در بوستان سعدى دنبال کنند. اکنون به ضرورتهایى که در نظم زیباى پارسى رخ میدهد میپردازیم.
ما دربارهٔ شعر فارسى، وزنهایش و نداشتن مشکلات قافیهپردازى عربى بهدلیل اِعراب کلمات پایانى آن، نکاتى را نوشتیم. حال کار خود را در علم عروض چنین به پیش میبریم. علاوه بر چهار گشتار، یعنى قاعدههایى که در شعر پارسى بهکار بسته میشوند، موردهای دیگرى نیز هست که ذکرشان در اینجا لازم است. حکایت بالا را مرور کنید، اینها را ضرورتهای (بایستگىهای) شعرى میگویند:
١- ادغام؛ یعنى فشردهشدن دو کلمه درهم. «از ابن عبدالعزیز» میشود زِبنِ عبدالعزیز، ٢- مشدّدسازى؛ به شادىِ میشود، «به شادىّ». ٣- برداشتن شدّ یعنى حذف تشدید از واژه، مثلاً حقّ را حق، مضطرّ را مضطر یا معوجّ را معوَج و علىّ را على تلفظ کنیم؛ جالب این است که این تشدید در شمارههای ابجد دو همخوان محسوب نمیشود. ۴- تکرار یک واژهٔ دستورى مانند نقشِ نماى «را»؛ در شعر بالا: تو را هست بط را ز طوفان چه باک! مثالى دیگر از مثنوى مولوى: دى سؤالى کرد سائل مر مرا / زان که عاشق بود او بر ماجرا، «مر» تکرار شده است. ۵- مکث، کوتاهتر یا بلندتر تلفظ کردن واکهها، و این در قواعد عَروض است. در شعر کلیم کاشانى: در کیش ما تجرًّد عنقا تمام نیست / درقید نام ماند اگر از نشان گذشت. در مصراع دوم «ماند» با تکیهٔ صوتى کشیدهتر تلفظ میشود، یعنى سیمرغ (عنقا) وجود خارجى ندارد، لیکن نامش برقرار است. این بحث دنبال میشود…
بهسازى زبان فارسى: در گفتار ما تکرار زیاد رخ میدهد و این برای بهسازى زبان سودمند است. نگوییم، او اسطورهٔ جوانمردى شده است، بگوییم او اُسوهٔ، یعنی نمونهٔ… ننویسیم، در مراسمهای رسمى شرکت میکنیم. مراسم، خودش جمع مرسوم است، بگوییم مراسم رسمى …همچنین هستند کلمات عملیّات جمع عملیه، طلبه جمع طالب. بهتر است طُلاب را براى جمع طالب بگوییم. حرفنویسى واژههای خارجى اصلاً کارخوبى نیست. ننویسیم چکاپ و جرمگیرى دندانها، بگوییم، آزمایش یا بازبینى و جرمگیرى… معادل پلتفرم تختگاه، معادل پتیشن دادخواست و معادل پروسه فرایند است. قاعدهٔ کار نوشتن املاى انگلیسی اینگونه واژهها درون پرانتز است؛ یعنی بهترتیب کلمات petition ،platform و process داخل پرانتز مقابل کلمات تختگاه، دادخواست و فرایند. آیا میدانید که سه واژهٔ دوش در فارسى بهکار میرود؟ ١- دوش به معنى دیشب در ادبیات، ٢- دوش به معنى شانه و کول ٣- دوش لغت فرانسه: آبپاش بالاى سر در حمام. آیا میدانید دوشگرفتن یک ترکیب قرضى از فرانسه است؟ prendre douche. همچنین ترکیبهایى چون براى اولینبار، براى دومینبار، براى سومینبار در تقلید از فرانسه گفته میشود. اما در فارسی کلمهٔ براىِ (pour) لازم نیست. آرَش، نام پسر، جدّ اعلاى اشکانیان و آرِش اسم مصدر شینى و همان آورش است. بهجاى مدینهٔ فاضله (Utopia) بگوییم، آرمانشهر، بهجاى غیرقابل انعطاف، بگوییم، نرمشناپذیر. ما اینهمه واژههای فارسى داشتهایم، لیکن بهجاى آنها عربى گذاشتهاند. بگوییم جانماز بهجاى سجاده، بر ساختگى بهجاى جعلى؛ دستار بهجاى عمامه و از همه بایستهتر گذاشتن «را» در جاى درست است. ننویسیم، مجلس لایحهٔ جنجالى شمارهٔ ٩۶ که برای حمایت از زبان فرانسه تدوین شده است را به تصویب رساند. بنویسیم، مجلس لایحهٔ جنجالى شمارهٔ ٩۶ را که برای حمایت از زبان فرانسه تدوین شده است، به تصویب رساند.
خوانندگان عزیز اگر نظر یا سؤالی دارند، لطفاً به آدرس m.rakhshanfar1@yahoo.com ایمیل بفرستند.
قسمت بعدی این مطلب را در اینجا بخوانید